؟ هرچه شد، نه به یأس دچار شو نه به عُجب.
|
کسانی که جا می مانند کاش آن قدر به پاهایشان آسیب نرسانده باشند که آن روز اگر بودند حداقل بتوانند بدوند، آن وقت شاید... (اینها استعاره اند.)
بی ثمر
ساعت پروازتان خواهم رسید در دل سیمین ترین نوع سحر
چشم هایم مجرمند اما ببین بی تو خواهم مرد ای سینوهه تر
از تکاپوهای تاول خورده ها از دل صاحبدلان خون جگر
مانده در دستم نشانی ها ولی تا رسیدم رفته بودی بی خبر
می شناسم خویش را -حق با شماست- بی تحرک بی تحول بی ثمر
ساعت پروازتان بر روی باند دورها، آن دورها با چشم تر
یک نفر جا مانده، دارد می دود یک نفر جا مانده... او را هم ببر
پیشنهادهای نویسنده:
[ چهارشنبه 94/5/14 ]
[ نظر ]
|